حضور سبز تو را هر لحظه بیشتر از لحظه ی پیش در سلولهای وجودم احساس می کنم. شاید این حظور توست که اکنون قلم را روی صفحه های سفید کاغذ می لغزانم و بی شک چنین است که اگر عنایت و توجه تو نبود یاد تو نیز به خاطر من نمی گذشت.
آرایش ذهن و فکرم فقط با نام مقدس و نورانی تو زیبا می شود و این تقدس و طنین صدای گرم توست که مرا عاشقانه به سویت میکشاند.
یابن الحسن
تو کیستی که من ندیده عاشقت گشتم؟
تو معشوقی هستی که عاشقانت را از درد هجران خواهی کشت، اما عاشقان تو لب از لب باز نخواهند کرد که چرا؟
هربه نگاهت، سوز دعایت،آن ناله هایت، چشمان زیبایت، قد رعنایت و هجران طولانی ات مرا خواهد کشت.
من می روم و هرگز نمی گویم چرا آوای حزین دعاهایت را به گوش خود نشنیدم. من فدای نفس نفس زدن هایت مولا.
خانم تاج خلیلی