نامه های خط خطی
خدایا! می دانی که همه ی این هفته داشتم به دیدنت فکر می کردم به اینکه کاشکی دیدنی بودی همه اش از خودم می پرسم: آیا هیچ کس وجود دارد که چنین آرزویی داشته باشد؟ و همین جا بود که کشف مهمی کردم.
خیلی ذوق زده شدم وقتی فهمیدم حضرت موسی هم مثل من دلش می خواسته تو را ببیند. سوره اعراف را خواندم آیه 143 را. چقدر من این آیه را دوست دارم: موسی به وعده گاه ما آمد. خدا با او سخن گفت. موسی گفت: "خدایا خودت را به من نشان بده"
اما خدایا بعد از این سوال حضرت موسی تو جواب خیلی سختی دادی گفتی: مرا هرگز نمی بینی. تو به حضرت موسی گفتی: به آن کوه بنگر اگر در جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید.
اما ادامه ی آیه برای من خیلی ترسناک بود چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد و کوه را خرد کرد و موسی بیهوش افتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهی به تو بازگشتم و من نخستین مومنانم.
خدایا دیگر دلم نمی خواهد سوالم را تکرار کنم می ترسم بر چیزی تجلی کنی. فکر نمی کنم که من طاقت این چیزها را داشته باشم.
یا مهدی (عج):
خداوند مقدر فرمودند که حق به مرحله نهایی و کمال خود برسد و باطل از بین برود و او بر آنچه بیان نمودم گواه است. تو را غائب نامیدند، چون ظاهر نیستی، نه اینکه حاضر نباشی. غیبت به معنای حاضر نبودن، تهمت ناروایی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان ظهور و حضور را نمی دانند.
آمدنت که در انتظار آنیم به معنای ظهور است، نه حضور و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را.
وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را بیش از این دیده اند و راست می گویند، چرا که تو در میان مایی، زیرا امام مایی. جمعه که از راه می رسد، صاحب دلان دل از دست می دهند و قرار از کف می دهند و قاتله دل های بی قرار رو به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای شب روانه راه مشعله، در آدینه دیگر، با دل داده گان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.
گفتمان مهدوی
اعتبار و جایگاه امامت و رهبری و ایمان به ظهور حضرت مهدی(ع) در چه منابع اسلامی ذکر شده است؟ و رویدادها و گذشت زمان در تکمیل ابعاد مختلف این اصل چه تاثیری داشته است؟
پاسخ:
اعتقاد به اصل امامت و رهبری جامعه از مسائل اساسی اسلام است و در متن تعالیم آن قرار دارد.
بر طبق آیه ای از قرآن کریم، امامت منصبی است که به حضرت ابراهیم خلیل(ع) پس از آزمایش بزرگ -ابتلا به کلمات- اعطا شده است طبق روایاتی که متواتر هم هستند، شیعه و سنی هردو آنها را نقل کرده اند، این منصب در اهل بیت پیغمبر هم قرار داده شده است و آنان به این موهبت بزرگ الهی اختصاص یافته اند.
بر این اساس مقرر شده است که در هر عصری، فردی از این خاندان که واجد صلاحیت لازم، از جمله علم و عصمت است، عهده دار منصب و امامت و رهبری باشد.
چنین شخصی حجت خدا و عدل قرآن و راهنمای مردم و نگهبان دین و شریعت است، امامت اصلی است که از دوره رسول خدا(ص) تا زمان ما برقرار بوده است و اززمان ما تا پایان جهان هم ادامه خواهد داشت و نقطه کمال ظاهری و شکوفایی کامل آن در دوره ظهور مسرت بخش حضرت مهدی(ع) وبرپایی حکومت عدل واحد جهانی آن حضرت است، که با شکوفایی همه استعدادهای بشری و تکامل اندیشه ها و آشکار گشتن برکات زمینی و آسمانی، جهان پر از قسط و عدل و خیر و برکت خواهد شد.
برنامه تشکیل امت نوین جهانی که باید منتهی به گسترش عدالت و حاکمیت توحید گرد، از متن تعالیم اسلام استفاده می شود. قرآن کریم در چند سوره آن را اعلام کرده است و صدها روایت نبوی ازجهانی شدن اسلام و حکومت عدل و استقرار امنیت کامل در روی زمین پس از ظهور مهدی موعود(ع)- که از دودمان رسالت و فرزندان علی(ع)و فاطمه(س) و هم نام و هم کینه پیامبر(ص) است- خبر داده است.
اعتقاد به ظهور حضرت مهدی(ع) با اوصاف ذکر شده مطلبی است که در نصوص اولیه اسلامی مطرح شده است و بر حسب احادیث متواتر، پیامبر اکرم(ص) از این واقعه مبارک خبر داده اند و از امت خود در خواست کرده اند که در انتظار این روز بزرگ باشند.
وقتی که معلوم شد مبنای پیداش این عقیده، بشارت های کلی و نصوص و متون روایی است میتوان گفت: اوضاع و رویدادهای تاریخی که بعد از پیامبر(ص) رخ داد، در پیدایش آن نقشی نداشته است.
زیرا مبدا این اندیشه اثر رسالت است و احادیث مربوط به آن متجاوز از هزارروایت است که در کتاب های حدیث و تفسیر و بسیاری از کتاب های دیگر نقل شده است و علمای بزرگ اهل سنت هم درباره آن کتاب های مستقلی تالیف کرده اند و کتاب هایی که بیش از 12 قرن از تالیف آنها می گذرد و توسط بزرگترین خبرگان و محققان علوم اسلامی نگاشته شده اند، با صراحت دلالت دارند که شخص پیامبر اکرم(ص) مسئله ظهور مهدی موعود (ع) را بشارت داده اند و این بشارت را صحابه ی آن حضرت و تابعین صحابه و بعد از آنها طبقات دیگر از مردم نقل کرده اند.
آب و آینه
آب ها خط کشی نمی کنند، هم دست های پاک را می پذیرند هم آلوده ها را.
آینه ها هم مرز بندی نمی کنند، هم چهره های زشت را نشان میدهند و هم چهره های زیبا را .
پیامبر(ص) هم آب بود هم آینه. یعنی برای همه بود( قد وسع الناس من خلقه)
یعنی همه از اخلاق خوب پیامبر(ص) برخوردار بودند و بهره می بردند.
پس پیامبر اگر مهربان بود برای همه مهربان بود و اگر حرمت و احترام می گذاشت برای همه بود اگر گره گشایی می کرد گره از کار همه می گشود. او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود.
پیامبر(ص) تجلی آفرینش بود. کمال و اوج انسان بود. در روح بزرگ و آرام او یاد خدا موج می زد. در عمق چشمانش، در لبخند ملیحش و در آرامش او...
کریم بود، می بخشید آن که را سائل بود و آن که نبود. مشتاق هدایت بود.
با این حال که در اوج کمال بود، با این حال که پیش خدا خیلی محبوب و عزیز بود دوستدار وحدت بود. دوست داشت آدم ها در کنار هم باشند خودش هم در کنار آنها بود.
می فرمود:انما بشر مثلکم
شوخی می کرد، می خندید، اهل معاشرت بود، زندگی می کرد اما خدایی!
حضرت رسول(ص) نور بود وقتی که در ظلمت جهالت عرب تابید راه را روشن کرد. به دیگران نور می بخشید. وقتی در این ظلمت به او آسیبی می رسید و او را غمگین می ساخت دست به دعا بر می داشت و برای هدایت قومش دعا می کرد.
و...
و خدا زیباترین مخلوق خود را برای هدایت انسان فرستاد...
او برای خدا و رسیدن به این هدف که هدایت انسان ها بود رنج ها تحمل کرد... خون دلها خورد... دعاها کرد...
اما... فکری بکن... نباید این رنج ها به خاطر سپرده شود... نباید نقش حضرت امین (ص) در هدایت ما فراموش شود، نباید حق حضرت پایمال شود.
فکری بکن! که این دوست آشنا غریب شده... نباید فراموش شود... فکری بکن! که حضرت رسول(ص) به کتاب ها و نوشته ها منتهی شود...
فکری بکن! که نهج الفصاحه هم چنان دارد خاک می خورد...
کاری از تحریریه خواهران
لبخند اما...
یه روز رفته بودم حرم. توی صحن نشسته بودم. عاشقان دسته دسته می اومدن پشت پنجره فولاد و گریه و زاری و اشک و التماس... با خودم فکر می کردم اینا برای چی دارن گریه می کنن؟
اصلا چه طوری گریه شون می گیره؟ چه حالی می کنن با این زیارت... کاش این حال باحال رو منم داشتم. همین طوری که داشتم توی عالم خیال سیر می کردم یادم اومد از چند وقت پیش خودم!
((اون روز اومده بودم حرم خیلی دلم گرفته بود. مشکلی داشتم که اومده بودم از آقا بخوام خودشون یه جوری راست و ریستش کنن. چسبیده بودم به پنجره فولاد و هر چی هم خادم حرم با پرش می زد توسرم و گفت بذارین بقیه هم زیارت می کنن اما من ول کن نبودم. خلاصه اشکم مثل بارون می ریخت...))
همون طوری که توی فکر رفته بودم، یه صحنه از شخصیت خودم بدم اومد. یه شخصیتی که تا وقتی گرفتاری داره قربون امام رضا(ع) میشه، اما وقتی مشکلاتش حل می شه می گه: امام رضا جون دیگه بای بای.
تازه من از امام رضا(ع) انسان به این بزرگی چه چیزای خجالت آورو کوچکی خواستم.
واقعا چرا من باید به امام رضا(ع) از این دیدگاه نگاه می کردم؟ این دیدگاه که زیارت امام رضا(ع) فقط مخصوص رفع حاجتای ماست. پس این وسط روح چی میشه؟
آخه حاجتامون که حاجت نیست. مثلا یکی خونه می خواد، یکی کار، یکی ... همه چیزای کوچک و دنیایی...
نسیم خنکی اومد. احساس کردم آقا منو می بینن. فضای صحن خیلی برام روحانی شد.
با خودم گفتم کاش می شد با آقا دوست شم. یک رفیق...
یکی که وقتی میام زیارت، فقط فقط برای خود خود رفیقم بیام. یکی که...
معنویت خونم بد جوری زده بود بالا. جو معنوی حرم منو گرفته بود.
امام رضا(ع) به من لبخند زدند.
اینو با تمام وجودم حس می کردم...